یوگاناندا و خداشناسی
حضور تا ظهور
از سال 260 امام حاضر است غیبت به معنای عدم رؤیت است نه عدم حضور
درباره وبلاگ


به سایت حضور خوش آمدید من را با نظرات خودتون سر فراز کنید
نويسندگان

 یکی از دیگر نکات قابل توجه بحث روئیت خداست که در سخنان یوگاناندا مطرح می شود. اگر مکاشفات گوناگونی که از او نقل می شود بررسی نماییم به دست می آید که محور تمامی آنها دیدار او و روئیت خداست. که بطلان این مساله آشکار است.

یوگاناندا خدا را به عنوان سرور مطلق، بهجت ابدی و شادمانی هیمشه تازه یاد می کند، اما قابل ذکر است که این مفاهیم بیشتر ناظر به حالات انسانی است تا اوصاف الهی.

اما درباره جلوه های خداوند که اشاره نمودیم درسخنان یوگاناندا مطرح شده است نکاتی قابل به ذکر می باشد. اینکه خدا اسامی و صفات متفاوت دارد امری صحیح است، اما به نظر می رسد در آیین هندو بر توحید ذات تاکید چندانی نشده است و این امر موجب گمراهی افراد عادی می گردد. افراد عادی نمی فهمند که مادر الهی فقط یک جنبه از خداست. یاشیوا و برهما اسامی خدای واحد هستند به همین دلیل برای آنها الوهیت جداگانه قائل می شوند و حتی تندیس های گوناگون می سازند و کم کم بساط بت پرستی راه می افتد.

پس در حقیقت خداشناسی یوگاناندا را نمی توان پذیرفت زیرا از یک سو جلوه های خدا به گونه ای مطرح شده اند که گویا هر یک خدای مستقلی است، حتی باید آنها را تقدیس و پرستش نمود و احترام آنها در معابد الزامی است، تو گویی یوگاناندا به چند خدایی معتقد است، از سوی دیگر تصویری که از خدا ارائه می دهد همراه با الهام و اجمال است، توگویی خدای یوگاناندا خدای در سایه است.

درباره منشا دین یوگاناندا نظریه ترس را در زمینه اعتقاد به دین مطرح می سازد اما باید دانست که منشا و ریشه ی دین داری فطرت آدمی است نه عامل ترس یا هر گونه عامل دیگری که زمینی و خاکی باشد.

درباره اندیشه او درباره تثلیث مسیحیت و تائید آن از سوی یوگاناندا و نیز سعی در مطابقت آن با تعالیم هند، می بایست گفت که اصل تثلیث امروزه نیز از سوی متفکران برجسته مسیحی قابلیت دفاع عقلی و منطقی خود را از کف داده است. تثلیث یا به چند خدایی و شرک می انجامد و یا چیزی جز ابهام گویی نخواهد بود گرچه نام او را توجیه عرفانی گذارند.

نمونه اي از سخنان باطل يوگاناندا درباره خدا

 خداوند ما را به تصوير خود خلق كرده.( خوشه هایی از باغ عشق صص15)

 از طريق تمركز عميق و تأييد اين عبارت كه «من و خداوند يكي هستيم»( خوشه هایی از باغ عشق صص31)

 ابتدا روي اين فكر كه «من و خداوند يكي هستيم» تمركز كنيد. « خوشه هایی از باغ عشق ص31»

 به هنگام شب زماني كه از فعاليت باز مي ايستيم، شبيه خداوند مي شويم. « خوشه هایی از باغ عشق ص42»

 صرفاً با شخصيت ها و بازي هاي گوناگون. تصور مي كنم حوصله خداوند قدري از اين تكرارها به سر مي رود و خسته مي شود. «خوشه هایی از باغ عشق ص54»

 بنابراين شيطان سايه خداوند است كه اين نمايش را ممكن مي سازد. « خوشه هایی از باغ عشق ص55»

 در آن صورت بايد قدرت بسيار بالاتري را به كار ببنديد تا نظير خداوند خلق كنيد. « خوشه هایی از باغ عشق ص142»

شانكارا گفت: «با خداوند يكي هستم، من او هستم» اگر شما به اين واقعيت برسيد، شما هم مي توانيد چنين ادعايي كنيد. « خوشه هایی از باغ عشق ص147»

با خداي متعال يكي شويد. در او بيدار شويد. به محض اينكه در او بيدار شويد، ترس شما را ترك مي كند. « خوشه هایی از باغ عشق ص180»

خداوند ظالم نيست. او مي داند كه ما را در دنياي وهم و خيال قرار داده است.

ديشب وقتي مراقبه مي كردم اين شعر را براي پروردگار خواندم.

اوه مادر رباني، من بچه كوچك تو هستم. كودكي

درمانده و بي پناه كه پنهاني بر روي زانوي فناناپذيري تو

نشسته ام. من از روي زانوي تو مطمئناً به بهشت

 مي گريزم. « خوشه هایی از باغ عشق ص224»

 اگر مرگ نبود خدا (نعوذ بالله) نبود و حكيمان رباني نبودند. و همه چيز مشتي دروغ بود. « خوشه هایی از باغ عشق ص281»

 حضرت حق در همين شغل بخصوص به وجود شما نياز دارد. « تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-7 اسفند»

اين روح خداوند است كه از طريق من با شما سخن مي گويد. «تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-27 بهمن»

گفته مي شود خداوند در يكي از چهره هاي بسيار تأثير گذار خود فقير است. «تقویم معنوی -انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-5 آذر»

عشق ما چيزي است كه در تصرف خداوند نيست، مگر اين كه ما بخواهيم اين عشق را به او بدهيم. « انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-25 بهمن»

خودتان را به خداوند بسپاريد و بگوئيد: "الهي، شيطان يا فرشته، فرزند تو هستم. « تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-7 آبان»

خداوند سرنوشت ما را پيش بيني نكرده است. «تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-20 شهريور»

خداوند آن قدر كه علاقمند است بداند ذهن ما به چيزي مشغول است، به كارهايي كه انجام مي دهيم علاقه اي ندارد. هر كسي مشكلي متفاوت از ديگري را تجربه مي كند، اما حضرت حق به همه بهانه هاي ما هم گوش نمي سپارد. « تقویم معنوی-  انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-6 مرداد»

من آزادم و به لباس لطيف خداوند در آمده ام. « تقویم معنوی-انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-2 مرداد»

بدن به عنوان تجلي حضرت حق، همان خداوند هميشه جوان است." « تقویم معنوی-انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-5 تير»

يك بار وقتي به مراقبه نشسته بودم صداي خداوند را شنيدم كه زمزمه مي كرد. « تقویم معنوی-انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-31 تير»

هر روز بايد آرام، قاطع، عميق با عقيده اي راسخ بنشينيد و بگوييد: "من نه متولد مي شوم، نه مي ميرم، نه به فرقه اي تعلق دارم، نه پدري دارم و نه مادري. من خداوند مقدس هستم. « تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-10 خرداد»

 حضرت حق هميشه شما را از طريق فلوت قلب من مي خواند. اصرار مي ورزم كه خداوند را فراموش نكنيد! بدن ما فاسد مي شود و از بين مي رود، اما بگذاريد روح ما تا ابد همانند ستارگان ابدي در قلب خداوند بدرخشد. « تقویم معنوی- انديشه هاي الهام بخش براي هر روز18 ارديبهشت»

خداوند هم راهي ندارد جز جواب دادن به خواسته ي ما. « تقویم معنوی-انديشه هاي الهام بخش براي هر روز24 فروردين»

 زمانی که با روش های تمرکزی ما افکار ناآرام را از دریاچه ذهن بیرون می کشیم، روح خود را مشاهده می کنیم، انعکاس کاملی از ورح برتر. آن وقت است که متوجه می شویم روح و پروردگار یکی هستند.( او کجاست؟ص16)

چه خوب بود می دانستید که شما همه، خدایان هستید. (او کجاست؟ص19)

نقد روح و بدن های سه گانه ی او:

نکته اول اینکه اگر به این مباحث با دیده دقت بنگریم به دست می آید که بسیاری ازاین گفته ها توضیح اصطلاحات است. یوگاناندا در این قسمت همانند بسیاری موارد دیگر اصطلاح مند سخن گفته، بیشتر به توصیف و تشریح این اصطلاحات می پردازد. اساساً می توان گفت بخش چشمگیری از مکتب معنوی یوگاناندا را اصطلاحات و شروح آن تشکیل می دهد. اما این اصطلاحات فقط ذهن انسان را فربه می کند و مادام که همراه با دلیل نباشد نمی تواند تبیینی از واقعیت داشته باشد در عرفان اسلامی هم اصطلاحات مختلفی وجود دارد. اما بخش عقلانی عرفان اسلامی که به آن عرفان نظری گفته میشود عهده دار ارائه استدلال های مختلف جهت تبیین واقعیت و جهان خارج است. گذشته از اینکه مسلکی که در آن اصطلاحات زیاد به کار رود و به تعبیری اصطلاح محور باشد حسنی برای آن محسوب نمی گردد و به همین نسبت موجب می شود تا این مسلک از فهم عمومی فاصله بگیرد.

نکته دیگر اینکه مطالب یوگاناندا در این بخش همانند مواضع دیگری کاملا از آثار و منابع معنوی هند باستان متاثر است. گویا که این مطالب برگرفته ای از آن آثار و نوشته هاست.

نکته سوم اینکه کسی که ذوق ادبی داشته باشد به این نکته واقف می شود که بسیاری از گفته ها و اندیشه های یوگاناندا در مباحث مختلف و هم در باب بدن های سه گانه حالت ادبی دارند. این تعابیر بیشتر به توضیحات ادبی می ماند تا گزارشی از واقعیت.

نکته دیگر اینکه بیان یوگاناندا در زمینه مراتب سه گانه انسان، بر اساس تعالیم یوگا شکل می گیرد. از آنجا که یوگاناندا نسبت به یوگا توجه خاصی دارد و خود را دارای سبک جدیدی در این زمینه می داند واز سوی دیگر یوگا برای انسان کالبدهای سه گانه یا هفت گانه قائل است طبعا یوگاناندا در حوزه انسان شناسی تصویری یوگا محور از مراتب انسان ارائه می دهد.

اما باید توجه داشت که در تفکر اسلامی هم انسان همانند جهان دارای مراتب و درجات است و این مراتب انسان گراهان و دلایل متعددی ازسوی عقل دارد و هم ریشه آن به متون دینی واسلامی می رسد. لذا درجات معنوی برای انسان در عرفان اسلامی هم پشتوانه وحیانی دارد وهم از سوی استدلال های عقلانی حمایت می شود.

3- نقد تناسخ

درباره تناسخ نقدها و اشکالات فراوانی قابل ذکر است که به نمونه هایی از آن اشاره می نماییم.

به نظر می رسد نظریه های نوزایی یا تناسخ به همان اندازه که بین آیین های هندو و بودایی شهرت و مقبولیت دارد، عجیب و غریب است زیرا مشخص نیست که بر اساس چه ملاکی معلوم می شود روحی که در یک بچه است روحی تازه است، یا روحی که پیش تر در بدنی دیگر بوده است. آیا ملاک یکی بودن دو روح وجود خاطرات مشترک است؟ اگر چنین است چرا بیشتر انسانها خاطره ای از زندگی گذشته خود ندارند؟ آیا یکی بودن چهره ظاهری ملاک است؟ آیا صرف تشابه قیافه ی یک بچه با فردی که پیش تر مرده است می تواند ملاک یکی بودن روح آن دو باشد؟ آیا ملاک یکی بودن روح ها یکی بودن اخلاق و رفتار است؟ اگر ملاک این باشد آن گاه یکی بودن اخلاق و رفتار آدم های فعلی نیز باید دال بر یکی بودن روح آنها باشد.

یکی از مشکلات مهم دیگر درباره این تفکر، تلقی ما از رابطه ی روح و بدن است. به نظر معتقدان به این نظریه روح امری است که رابطه خاصی با یک بدن ندارد و از این رو می تواند در ابدان مختلف حلول کند اما می توان فرض دیگری را مطرح کرد و آن اینکه هر روحی را حاصل تکامل یک بدن دانست چنان که نظر فیلسوفان مسلمان بعداز ملاصدرا چنین است.

دلایل متعددی دیگر از سوی شخصیتهای بزرگ اسلامی در نقد مطرح شده است از جمله:

- نفس در زمانی از بدن مفارقت می کند و در زمان دیگر به بدن می پیوندد. این دو زمان در دو آن صورت می پذیرد که قطعاً متباین اند.حال پرسش این است که در فاصله ی میان این دو گرچه بسیار کوتاه باشد، نفس بدون بدن است و این امر محال است.

 

- بر اساس حرکت جوهری در نفس، می توان گفت که نفس نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش می رود- حال اگر تناسخ درست باشد باید نفس از فعلیت به قوه باز گردد و خروج از فعلیت به قوه محال است زیرا فعلیت وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمی شود.

 

- نفس موجودی حادث است که در بدن حدوث می یابد. بنابراین در بدن باید تهیا و آمادگی خاصی باشد. هرگاه تهیا پدید آمد نفس از علل مفارق به بدن اضافه می شود. از این روی بدن خاص مقتضی نفسی خاص است.

حال اگر تناسخ درست باشد باید بدن واحد واجد دو نفس باشد یکی نفسی که برای آن تهیا دارد و دیگر نفسی که از بدنی دیگر می آید. بنابراین لازمه یک نفس در دو بدن – یک بدن دارای دو نفس است و این محال است.

نمونه اي از سخنان يوگاناندا پيرامون تناسخ

همه علل بیماری ها و شکست های ناگهانی مالی یا سایر مسایل و مشکلاتی که بر سر شما می آید، بدون آنکه چرا و علت آن بر شما آشکار باشد به دلیل اعمالی است که در گذشته از شما در این یا در زندگی های گذشته سرزده. (او کجاست؟ص27)

شاید ادعا کنید که عده ای با استعداد و قریحه های خدادادی ویژه به دنیا آمده اند و واجد قابلیت هایی هستند که شما ندارید، ولی آرزو می کنید داشتید. این کاملاً درست است. ولی آنها هم مدتها این کیفیت ها را در خود تقویت کرده اند و پرورش داده اند، حالا اگر نه در این زندگانی، بلکه در زندگی های گذشته. (او کجاست؟ص107)

نمونه سوم

در طول چند زندگانی (طبق اصل تناسخ) شما انسان بوده اید. ولی در طول ابدیت شما بنده خداوند بوده اید. (اوکجاست؟ص121)

4- نقد کارما

چند نکته در این نظریه قابل توجه است.

اول اینکه اگر اشکالات مطرح شده درباره تناسخ را بپذیریم بخشی از نظریه کارما نیز خدشه دار می شود. در حقیقت وقتی زندگی گذشته ای وجود نداشته باشد کارمای مربوط به آن نیز وجود نخواهد داشت.

دوم اینکه: نظریه یوگاناندا درباره ی امکان به دوش کشیدن کارمای دیگران، توسط افراد، یک نوع ساده انگاری در مورد اعمال انسان است. این تصویر از رابطه ی انسان و عمل تصویری کودکانه است. انسان وعمل او از هم جدایی ناپذیرند.

5- نقد یوگا

به طور کلی برای اثبات هر ادعا به یکی از 3 شیوه می توان تمسک جست. عقلی، تجربی، وحیانی، حال سوال مهمی مطرح است و آن اینکه یوگیست ها که اصول خود را تقریبا قبل از میلاد مسیح مطرح کرده اند بر اساس کدام روش به اثبات آن اصول می پردازند؟ گزاره هایی مثل اینکه انسان هفت کالبد دارد، مراکز انرژی بدن هفت چاکرا است، و انسان دارای نادیهای بی شمار یا 3 نادی اصلی است. همراه بیان ده ها ویژگی در این باره، به راستی این گزاره ها با کدام یک از این 3 روش پیش گفته قابل اثبات است؟ در پیروان یوگا برای اثبات اصول و مبانی خود چه روشی ارائه کرده اند؟

بدون شک راه اثبات این گونه گزاره ها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جمله ای از کتاب های مقدس استناد نکرده اند. از سوی دیگر روش استدلال و برهان هم در اینجا چاره ساز نیست چنان که پیروان مکتب یوگا هم به ارائه ی استدلال های منطقی و براهین عقلی متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز استفاده از روش تجربی است. آنها می توانند بگویند سخنان بزرگان یوگا، نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این پرسش مهم است آیا تجربه ی شخصی یک یا چند انسان درصدها سال گذشته می تواند راهی برای بشریت و انسان معاصر برای رسیدن به حقایق باشد؟ اگر یک انسان بر اساس یافته های درونی خود به اموری دست یافت آیا این یافته ها در آن حد و اندازه است که منجی بشر باشد؟ راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلال های عقلی حمایت و تائید نمی شود آیا می تواند دست گیر انسانها و بشریت باشد و آنها را به سر منزل مقصود برساند؟!

نکته قابل توجه دیگر اینکه به راستی یوگا را با عرفان چه کار. در حقیقت فواید و آثاری که عمدتا برای یوگا مطرح می شود فوائد جسمی، عصبی، و حداکثر ذهنی است. امروزه بسیاری از یوگیست ها از یوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب- درمان بعضی بیماریها- کاهش اختلالات روانی- رهایی از خشم، کاهش افسردگی، کاهش دردهای زایمان، لاغر شدن و داشتن صورتی زیبا ندارند. اگر فرض کنیم این توقعات و انتظارات از ورزش های یوگا دست یافتنی باشد پرسش این است که این امور با عرفان چه ارتباطی دارند؟

عرفان مولفه های خاصی دارد از قبیل تقرب به خدا، یک سو نگریستن، یکسان زیستن، رهایی از دنیا، زمان مکان- توجه به باطن و درون جهان و انسان و...

و یوگا نوعی ورزش ذهنی است، یا روشی برای تعادل ذهن و جسم و یا راهکاری برای دست یابی به آرامش جسمی و ذهنی و هیچ یک از این تعاریف عرفان نیست. از سوی دیگر محور تمام تکنیک ها و فرمول های یوگا کار با جسم و کالبد فیزیکی است. در حالی که نخستین قدم عرفان بریدن از جسم و ماده است.

نکته دیگر اینکه یکی از مکاتب فلسفی باستانی هند، مکتب ویشیشیکه است. این مکتب ایرادها و اشکال های متعددی را بر مبانی نظری یوگا، یعنی مکتب فلسفی سانکهیه وارد کرده است که جای بسی تأمل دارد. مجموعه این اشکال ها را سروپالی راداکریشنان در کتاب خود گردآوری کرده است. (تاریخ فلسفه شرق و غرب، ج1، ص248-353)

نمونه اي از سخنان يوگاناندا درباره يوگا

يوگا را تمرين كنيد، مسلماً وارد جاده معنوي خواهيد شد. قدرت رهابخش يوگا ميله هاي زندان كارما را در هم مي شكند. « خوشه هایی از باغ عشق ص151»

اگر هشت سال مراقبه و يوگا انجام دهيد، در جاده تسلط بر خود قدم گذاشته ايد. « خوشه هایی از باغ عشق ص151»

چاره هاي مادي نظير دارو، راحتي جسمي، تسلي روحي، جايگاه خود را براي از بين بردن درد دارند ولي مهم ترين درمان، انجام يوگا و تأكيد اين تلقين كه شما با خداوند يكي هستيد، است. اين درماني است براي كليه دردها، و دشواري ها و غم و غصه ها... راهي براي رسيدن به آزادي و رها شدن از همه كارماهاي فردي و دسته جمعي. « خوشه هایی از باغ عشق ص152»

يوگا به ما مي آموزد چگونه ماهيت رباني خود را در خود و ديگران بشناسيم. از طريق تمركز با يوگا شما مي توانيد پي ببريد كه خليفه خداوند هستيد. « خوشه هایی از باغ عشق ص330

شاید یوگا، علم ارتباط شخصی با ذات الله به تدریج در میان همه انسان ها و در همه سرزمین ها گسترش و تعمیم پیدا کند.( او کجاست؟ص 59)

تصور نمی کنم قدیسی به دنیا بیاید که جوابگوی همه سوالات بشری باشد. ولی در معبد مراقبه کلیه معماهای زندگی که قلب های ما را به درد می آورد، حل خواهد شد. (او کجاست؟ص72)

از طریق تمرکز با یوگا متوجه می شویم که ما خدایان هستیم. (او کجاست؟ص15)

از تمرين يوگا نيمي از نبرد است. اگر در ابتدا مي بينيد شور و شوقي براي آن نداريد، تمرين را ادامه دهيد، چه اگر مقدر باشد كه حضرت حق را بيابيد. بتدريج احساس مي كنيد اشتياق بي حدي براي يافتن او داريد. « تقویم معنوی-انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-12 شهريور»

اگر بي امان به مراقبه بپردازيد، خواهيد ديد به سرعت بخشي از ذات لايتناهي خواهيد شد، كه از هر نوع بدبختي رها است زنداني بدن خود نباشيد، و با استفاده از كليد سري كريا، ياد بگيريد چگونه به ذات الهي پيوند بخوريد. « تقویم معنوی-

انديشه هاي الهام بخش براي هر روز-8 مهر»

يوگا مبحثي صريح و علمي است كه به معناي وحدت روح انسان با حضرت حق است، و با روش هاي گام ـ به گام نتايج شناخته شده اي دارد. يوگا احكام ديني را از تعصب موجود رها كرده و ارتقاء مي دهد. «تقویم معنوی(تقویم معنوی-

 انديشه هاي الهام بخش براي هر روز)-29 مرداد»

 

پس آخرين يا هشتمين گام (Samadhi) يكي شدن با خداوند يا نور يا اوم كيهاني يا سرور رباني يا عشق يا خرد است. «348»

 

6- نقد مراقبه

یکی از مفاهیم عمیق که در مکتب عرفانی اسلام مطرح است مساله حضور قلب است. اگر مراقبه ای که در یوگاناندا بر اساس تعالیم آیین هندو مطرح است را با حضور قلب که در عرفان اسلامی مقایسه کنیم به دست می آید که:

اولا: حضور قلب دارای هدف بوده یعنی قلب باید برای خداوند عزوجل خالص و حاضر گردد تا به او نزدیک شود اما مراقبه یا مدیتیشن باید هدف روشن و واضحی ندارد. حال قبول کنیم که انسان مراقبه ای ژرف داشت پرسشی که به ذهن می آید اینکه تا چه شود؟ و چه امر مهمی تحقق یابد؟ به نظر می رسد سوالهایی از این دست در مکتب یوگاناندا بی پاسخ می ماند. اگر بگوید هدف آرامش است ولی آرامش هدف نهایی خلقت انسان نیست. گذشته از اینکه آرامش واقعی فقط با اعتماد به خدا حاصل می شود.

ثانیا حضور قلب در عرفان اسلامی درجات و مراتب متعدد و روشنی دارد اما در مکتب یوگاناندا این امر به صورت واضح و روشن بیان نشده است.

ثالثا حضور قلب امری درونی و باطنی است و آنگاه که این امر برای انسان به صورت ملکه درآید دیگر نیازی نیست که انسان به انزوا برود و بیست و چهار ساعت گوشه ای بنشیند. خلاصه اینکه از جامعه و کارهای روز مزه ببرد. مراقبه نباید انسان را به فرار از جامعه و مردم گریزی فرا بخواند و آدمی را از انجام وظایف الهی اش دور بسازد.

7) نقد : برخی از ایرادهای پلورالیسم دینی

الف: در ادیان مختلف اعتقادات و باورهای متنوعی وجود دارد که گاه میان آنها نسبت تضاد یا تناقص برقرار است، مثلا دینی به بساطت و یکتایی خداوند معتقد است اما دین دیگر قائل به ترکیب در خدا است، یکی بر اساس توحید شکل می گیرد دیگری تثلیث را اساس کار خود قرار می دهد. باور یک دین این است که تجسد خداوند از ارکان ایمان است اما دین دیگر آن را نشانه شرک و کفر می داند، یکی وحدت شخصی ذات خداوند را باور دارد ولی دین دیگر خداوندمتشخص را نمی پذیرد، در یک دین نبوت پذیرفتنی و قابل دفاع است، اما اعتقاد دین دیگر مبتنی بر عدم واسطه میان خدا و خلق است. پرسش مهم این است چگونه می توان میان این عقاید، معرفت ها و باورهای متضاد یا متناقض جمع نمود و یک سره تمامی آنها را درست دانست؟

ممکن است پیروان یک دین در عقاید خود حسن نیت داشته باشند، ولی این حسن نیت باعث نمی شود که اعتقاد نادرست آنها، درست گردد و جامه ی صواب بپوشد، حداکثراینکه آنها به حکم استضعاف، معذور باشند.

ایراد دوم: یکی از استدلا هایی که جان هیک به نفع پلورالیسم دینی ارائه می کند، تفکیک میان گوهر و صدف دین است. هیک معتقد است که دین دارای دو بعد است که باید آن را از یکدیگر تمییز داد؛ یکی گوهر و دیگری صدف، صدف یا پوسته دین قابل چشم پوشی است اما از گوهر دین که جوهره، مقوم و عنصر ذاتی هر دین تلقی می شود نمی توان گذشت و باید آن را عصاره ی دین دانست.

گوهر دین شخصیت انسان ها را متحول می سازد اما گزارها و آموزهای دینی صدف دین محسوب شده نباید پیش از حد نسبت به آنها تاکید داشت. آموزه ای مثل(( تجسد)) یا (( فدیه)) جزء پوسته و صدف دین شمرده می شود و نباید آنها را همانند گزارهای علمی، صادق یا کاذب تلقی کرد. این آموزها به میزانی که بتوانند در تغییر الگوی حیات و تحول نحوه ی حیات بشر تاثیر گذار باشند، قرین صدق بوده وحظی از صداقت دارند.

به عبارتی دیگر جان هیک بیشتر به جنبه های وجودی تحول آفرین دین نظر دارد و کمتر به بعد کلامی یا گزارهای دینی حساسیت از خود بروز می دهد. دین از آن رو اهمیت دارد که قادر باشد حیات خود محورانه ی انسان را به حیات خدا محور تبدیل مند. میزان قدرت یک دین بسته به آن است که هم از لحاظ کمی و هم کیفی زاهد و پرهیزکار پرورش داده باشد. جان هیک می گوید:

به نظر من فردی که به عنوان مثال بر خلاف من معتقد است عیسی پدری بشری داشت، احتمالا(نه قطعا) در اشتباه است، اما من در عین حال متوجه این نکته نیز هستم که شاید آن فرد تز من به خدا نزدیک تر باشد. این توجه بسیار مهم است زیرا باعث می شود که داوری های متفاوت تاریخی چنداهن مورد تاکید  قرار نگیرد و از اهمیت آنها بسیار کاسته می شود.( عقل و اعتقاد، ص410)

در این رابطه دو نکته شایان ذکر است:

یکی اینکه جان هیک بر این باور است که گزاره ها و آموزها دینی ارزش ذاتی نداشته، دین داران نسبت به آن حساسیت و عنایتی ندارند. بدون اعتقاد به صحت و حقانیت آموزه های دینی، چگونه ممکن است دین دارزندگی خود را متحول سازد؟ اگر متدین نسبت به صداقت گزارهای دین خود در شک و تردید باشد چگونه به آنها معتقد و پایبند می شود؟ و چگونه آنها را الگوی دگرگونی و تحول در حیات خود قرار می دهد؟ انسان موجودی اندیشمند و باورمند است و مادام که به حقیقت و صحت عقاید خود اطمینان حاصل نکند نه تنها آن ها را مبنای رفتار خویش قرار نمی دهد بلکه هرگز به آن آموزه ها اعتقاد و باور حقیقی پیدا نمی کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 287
بازدید دیروز : 77
بازدید هفته : 287
بازدید ماه : 611
بازدید کل : 129399
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1